چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:وصيت نامه ي شهدا,عكس,شهيد حسين فاتحي نژاد,شهداي زنجان, :: 20:29 :: نويسنده : Rogayyeh
شهيد حسين فاتحي نژاد نام پدر: میکائیل تولد:1343 شهادت: 24 آبان ماه 1361
................................ بسم الله الرحمن الرحيم
«و اعدوالهم مستطعتم من قوه»
2500 سال بود كه ملت مسلمان و ستمديده ما زير چكمه هاي استعمار و در تاريكي ظلمات استثمار مي شد.
ملت ما فرياد كنان بر طاغوتيان مي تاختند كه تا حق پايمال شده خويش را باز پس بگيرند و طاغوتيان چنان صدايشان را در گلويشان خفه مي كردند و خون پاك اين امت مسلمان را به زمين مي ريختند و خون پاكشان زمين را رنگين مي كرد. ولي سرانجام [براي پايان] دادن به اين جنايتها و آزادي مستضعفان از زير يوغ استعمار، سيدي از تبار حسين (ع) از شهر خون و قيام (قم) بپا خاست و چنان بر طاغوتيان شوريد كه پوزه طاغوتيان به خاك ماليده شد و سرانجام پس از 15 سال مبارزه پي در پي امت اسلامي به رهبري امام خميني بر طاغوت پيروز شدند و نظام طاغوتي و شاهنشاهي در كشور ما واژگون شد و اينجا بود كه منافع استعمارگران شرق و غرب و تمام ابر جنايتكاران دنيا در منطقه به خطر افتاد و اينجا بود كه خواستند نور خدا را با آب دهانشان خاموش كنند، غافل از اينكه نور خدا خاموش نمي شود. آري براي نابودي اين انقلاب ابر جنايتكاران دست به هر جنايتي زدند توطئه پشت سر توطئه ها خنثي شد ديگر نتواستند كاري بكنند ولي نوكر بي اختيار خود را در منطقه رژيم كثيف بعث عراق را وادار كرند به كشور اسلامي ما حمله كند و اين عروسك ابر جنايتكار ها با اجازه ي آن ها و با كمك آن ها به بلاد اسلامي ايران بي رحمانه حمله كردند كه به جنايتي دست زد و در صفحه ي تاريخ روي جنايتكاران را سفيد كرد و با ريختن خون جوانان پاك نام خود را در جنايت كاري به نسلهاي بعدي به ارمغان گذارد و اكنون اين وصيت نامه ي را در سنگر مي نويسم و وقت آن را ندارم كه از جنايات بي شمار صداميان به شما بنويسم بگذريم از اين مسئله ما براي دفاع از خون فرزندان اين مرز و بوم آمديم كه با هجوم وحشيانه مزدورانه ي بعثي خون پاكشان زمين كشور اسلاميمان را رنگين كرد.ما براي دفاع از يتيماني آمديم كه در حمله ي وحشتناك بعثيان پدر و مادر خويش را از دست دادند و ما براي دفاع از آوارگاني كه خانه هايشان در زير بمب و توپ و تانك دشمنان اسلام ويران گشت. قسم! قسم به آن خدايي كه همواره پشت و پناه مستضعفان و در هم كوبنده ي مستكبران بوده و هست.قسم به اشك يتيمان اين انقلاب كه تا آخرين قطره ي خونمان و تا آخرين فشنگمان واگر تمام سلاحمان تمام شود با چنگ و دندان با دشمنان سفاك اساام عزيزمان خواهيم جنگيد. و هان اي برادر و خواهر مسلمان بالاخره با رزممان يا به زيارت حسين بن علي(ع)رهبر آزادگان جهان خواهيم رفت يا خونمان را نثار اسلام عزيز و قاطي خون حسين(ع)خواهيم كرد و شهادت چيزيست كه علي بن ابيطالب به آرزوي شهادت زندگي مي كرد و به همين خاطر بود كه هنگام ضربت خوردن از سرش فرمود:«فزت برب الكعبه»بلي برادر جان منطق شهيد سوختن است و روشن كردن به قول استاد شهيد مرتضي مطهري مَثَل شهيد مَثَل آن شمعي است كه مي سود تا ديگران از روشنائيش استفاده كنند. آري شهيدان به خون غلطيدند و خون خود را قاطي خون حسين(ع) كردند و تا آخرين قطره ي خونشان با دشمن كافر جنگيدند و كشته شدن در اين راه را بر زندگي ننگين بار را ترجيح دادند و بر ما پيام دادند ود اين پيام را با خونشان امضا كردند اكنون بشنويد پيام شهيدان گلگون كفنان را :هان اي امت حزب الهي و شهيد پرور ايران فرمان امام عزيزمان را مو به مو اجرا كنيد و هميشه به امام دعاكنيد و باري بشنويد كه منافقين از خدا بي خبر را به حال خود وامگذاريد كه مبادا از سوراخ موش ها به در آيند و عزيزان اين امت اسلامي را از ما بگيرند. و در آخر پيامي به ادارجات و ارگان هاي انقلابي كه اي آنهايي كه در ميز و صندلي هاي اين ادارجات و ارگان ها نشسته ايد بدانيد كه پايه ي اين ميز و صندلي ها از خون شهيدان است پس در كار خود با خلوص و بي ريا و فقط براي رضاي خدا كار كنيد نه براي رسيدن به قدرت و مقام و مهم تر اينكه از نفوذ ضد انقلابيون و منافقين بد تر از كافر جلوگيري كنيد كه اين پيام را شهدا با خون خود امضا كرده اند. والسلام امضا حسين فاتحي نژاد 5/8/1361 به دليل اينكه وصيت نامه ي شهيد در جيبش بوده و با اصابت گلوله قسمت هايي از آن خوني شده بعضي كلمات كه مشخص نبوده بعدا اضافه شده. يادمان باشد آرامش امروز را مديون ديروزيم...ديروز و جوانهايش براي شادي روح امام و شهدا صلوات
نظرات شما عزیزان:
رقیه در مورد شهدا زیاد نوشتی
پاسخ:نوشتن درباره ي شهدا وظيفه ي همه ي ماست.
slm/khob hasti?ba eftekhar linketon kardam//bazam be man sar bezan moffag bashi.
سلام خوبی جملم جنبه تبلیغ نداره . . .اومده بودی تو سایتم . . . منم بهت سر زدم . . .
موفق باشی رقیه خانم . . . جملک . . .3
|